بعد از برگشت از گنبد متوجه شدیم که پدربزرگم حالش خوب نیست و رفتیم به دیدنش و بعد از برگشت امیرمحمد سرمای سختی خورد و به مامانیش داد روز یکشنبه صبح خبردار شدم پدربزرگ عزیزم دار فانی رو وداع گفت رفتی و دلم برای خنده هایت تنگه اشک تو چشامه قلم گریه کنننننننننننننن پدربزرگ پدری مامانی و جد امیرمحمد امیرمحمد در 16 روزگی با جدش در 4 ماهگی وقتی بابام از مکه اومده بود چه زود گذشت رفتی و سومت هم گدشت غم رفتنت مارو سوزوند ...